جدول جو
جدول جو

معنی چز و فز - جستجوی لغت در جدول جو

چز و فز
(چِزْ زُ فِزز)
تضرع. زاری. آه و ناله. جزّ و فزّ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِزْ زُ چِزز)
در تداول عامه و زنان، ابتهال. تضرع. زاری. خواهش در نهایت خشوع.
- از و چز کردن،با نهایت خضوع و استرحام خواستن چیزی را. نهایت درجه تمنی کردن با استکانت و تضرع
لغت نامه دهخدا
(چُ سُ فِ)
خرت و پرت. خرده ریز ناقابل. در تداول عامه، چیزهای بیهوده و بیمصرف.
- امثال:
با این چس و فسها قبر آقا ساخته نمی شود، قبر آقا گچ میخواهد و آجر. رجوع به چس و پس شود
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زُ چِزز / چِ)
عز و جز. ظاهراً کلمه اول تلفظ شکستۀ عجز است، بمعنی لابه و زاری. لابه و تضرع و اظهار بیچارگی. (از فرهنگ عوام). عجز و لابه کردن و از در التماس و درخواست و خواهش و تمنی درآمدن. ظاهراً کلمه اول صورت تحریف شدۀ عجز، و دومی از توابع آن است. این ترکیب را گاه به صورت عیز و چیز نیز بکار برند. (از فرهنگ لغات عامیانه).
- عز و چز کردن، زاریدن. موییدن. از در التماس و خواهش برآمدن
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زُ جِزز/ جِ)
رجوع به عز و چز شود.
- عزوجز کردن، رجوع به ترکیب ’عزوچز کردن’ ذیل ’عز و چز’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از از و چز
تصویر از و چز
(در تداول عوام و زنان) تضرع زاری خواهش همراه با نهایت درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از و جز
تصویر از و جز
(در تداول عوام و زنان) تضرع زاری خواهش همراه با نهایت درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چس و فس
تصویر چس و فس
خرت و پرت خرده ریز نا قابل اشیا بی مصرف
فرهنگ لغت هوشیار
دوست داشتن، با هم مدارا نمودن، تمام و کمال
فرهنگ گویش مازندرانی